100
|
آرشیدا
|
(آر + شید + الف اسم ساز) آریائی درخشان .
|
|
101
|
آرمان
|
آرزو ، حسرت ، کمال مطلوب ، مراد و خواسته ؛ تصوراتی که برای ساختن جنبههای گوناگون زندگیِ مطلوب در ذهن انسان هاست ، آنچه باید باشد و به آن میاندیشیم .
|
|
102
|
آرمیتا
|
(اوستایی) پارسا ، پاک ، فروتن .
|
|
103
|
آرمیتی
|
(اوستایی) (آرمیتی = آرمئیتی) فروتنی ، پاک ، محبت و الهه زمین .
|
|
104
|
آرمین
|
(در اعلام) نام چهارمین پسر کیقباد سردودمان کیانی ؛ نژاد آرمین . ← کی آرمین.
|
|
105
|
آرمینا
|
(آرمین + ا (پسوند نسبت)) ، منسوب به آرمین ، آرمین؛ به علاوه نام ساتراپ نشینِ [سرزمین تحت فرمان استاندار] ارمنستان که پارسیان (ایرانیان) به آن ' آرمینا ' و بابلیان به آن 'اورارتو' میگفتند .
|
|
106
|
آرمینه
|
(آرمین + ه/-e/ (پسوند نسبت)) ، منسوب به آرمین ← آرمین .
|
|
107
|
آرنوش
|
(آر = آریایی ، ایرانی + نوش = جاوید) روی هم به معنی ایرانی و آریایی جاوید .
|
|
4466
|
آرنیکا
|
آرنیکا یک نوع گل است که زرد رنگ است و به نام تنباکوی کوهی هم شناخته شده است.
ارنیکا به معنی آریایی نیک سرشت است.
|
|
108
|
آروان
|
آرین (ایرانی ، آریایی ، ایران) ؛ نام روستایی در قزوین ؛ نام یکی از طایفههای لرستان .
|
|
4472
|
آروشا
|
درخشان ، نورانی باهوش ، نام دختر داریوش سوم
|
|
109
|
آرون
|
صفت نیک ، فضیلت ، خصلت حمیده ، خوی خوش .
|
|
110
|
آروند
|
(= اروند) شأن و شوکت و فرو شکوه ؛ اورند و اورنگ .
|
|
111
|
آروین
|
امتحان و آزمایش و تجربه ؛ آزموده و آزمایش شده .
|
|
112
|
آریا
|
آزاده ، نجیب ؛ شعبهای از نژاد سفید که از روزگاران بسیار قدیم در ایران ، هند و اروپا ماندگار شدهاند ؛ نژاد هند و اروپایی .
|
|
113
|
آریابد
|
(آریا + بد/-bod/ (پسوند محافظ یا مسئول)) ، مهتر و بزرگ قوم آریائی ، رئیس قوم آریایی ، نگهبان نژاد آریا .
|
|
114
|
آریابرزین
|
(در اعلام) نام پسر ارتبان و برادر زادهی داریوش بزرگ .
|
|
115
|
آریاچهر
|
(آریا + چهر = نژاد ، تبار ، گوهر ، اصل) ، دارای اصل و نژاد آریایی ، آریا نژاد .
|
|
116
|
آریادخت
|
(آریا + دخت = دختر) ، دختر آریایی نژاد ؛ (در اعلام) آریادخت ' آرتوسونا ' از خردمندترین بانوان تاریخ ایران کهن است .
|
|
117
|
آریاراد
|
آریایی شجاع و دلیر ، آریایی جوانمرد و بخشنده .
|
|