1040
|
تائب
|
(عربی) آن که از عملی پشیمان شده وآن را ترک کرده است ، توبه کننده .
|
|
1041
|
تابا
|
طاقت ؛ پیچ و تاب زلف ؛ فروغ .
|
|
1042
|
تابان
|
دارای نور و روشنی ، درخشان ، روشن .
|
|
1043
|
تابانچهر
|
روشن رخ ، روشن چهره ؛ (به مجاز) زیبا رو .
|
|
1044
|
تاباندخت
|
(به مجاز) دختری که زیباروی است و چهرهی او روشن و تابناک است .
|
|
1045
|
تابانرخ
|
(= تابان چهر) ، ← تابان چهر .
|
|
1046
|
تابانمهر
|
خورشید تابان .
|
|
1047
|
تابش
|
(اسم مصدر از تابیدن) ، عمل تابیدن ، درخشش ؛ شعاعهایی که از منبع تابنده پراکنده میشود، نور ، روشنی .
|
|
1048
|
تابنده
|
(صفت فاعلی از تابیدن) ، آنچه میتابد و نورافشانی میکند ، درخشان .
|
|
1049
|
تابندهرخ
|
(= تابان چهر) ، ← تابان چهر .
|
|
1050
|
تاجالدین
|
(عربی) تاجِ دین ؛ (به مجاز) مورد افتخار برای دین ؛ (در اعلام) نام پادشاهی از اتابکان لرستان.
|
|
1051
|
تارا
|
ستاره ، کوکب ، مردمک چشم .
|
|
1052
|
تارادخت
|
(تارا + دخت = دختر) دختر ستاره ، دختر چون ستاره ؛ (به مجاز) دختر زیبا ، صاحب حسن و کمال .
|
|
1053
|
تاران
|
[تار (= تارک) ، تارک سر ، فرق سر + ان (پسوند نسبت)] منسوب به تار ، تارک ، فرق سر ، تارک سر ؛ (به مجاز) بسیار عزیز و گرامی ؛ (در ترکی) زمین گسترده ، مزرعه .
|
|
1054
|
تارخ
|
(عبری ، تنبل) (= تارح) (در اعلام) نام پدر حضرت ابراهیم (ع)
|
|
1055
|
تارک
|
قسمت بالا و میانیِ سر ، فرق سر ؛ (به مجاز) اوج .
|
|
1056
|
تاشا
|
(ترکی ـ فارسی) ]تاش = داش (پسوند ترکی که شرکت ، مصاحبت یا همراهی را می رساند، معادل پیشوندِ هم در فارسی)+ الف اسم ساز[ یار و شریک .
|
|
1057
|
تافته
|
گداخته ؛ (در قدیم) درخشنده و تابناک ، روشن .
|
|
1058
|
تالیا
|
(عربی ـ فارسی) (تالی + الف اسم ساز) (به مجاز) یعنی دختر دوم و دختر بعد (؟).
|
|
1059
|
تامارا
|
(عبری) درخت خرما ؛ (در اعلام) نام عروس یهودا [چهارمین پسر حضرت یعقوب (ع) و برادر یوسف (ع)] که در سرزمین ' تمنه ' با وی ملاقات کرد .
|
|